اگر روی این ۲۰ درصد وقت بگذاری تا ۲۰ برابر پژوهشت سریعتر و باکیفیتتر پیش میرود
مبالغ چند ده میلیونی که بابت پایاننامه صرف میکنی به سرمایه عمری تبدیل میشوند و هزینههای چند میلیونی بعدی که احتمالا برای اضافه سنوات، پایاننامهنویس، اکسپت مقاله و … پرداخت میکنی سیو میشوند
موقع چاپ مقاله، گرفتن اکسپت، بورسیه و فرصت شغلی چالش نخواهی داشت و خیلی حرفهای و بینیاز وارد بازار کار میشوی و ارتقا و ترفیع میگیری
این ۲۰ درصد
۳ + ۱ کار هستند
که با انجام آنها میتوانی به موقع و باکیفیت عالی سابمیت و دفاع کنی
و پژوهشت را به ماشین تولید مقاله و جذب فاند، بورسیه و فرصت مطالعاتی تبدیل نمایی
کار اول. چارچوببندی دقیق
دوست عزیز
دلیل اینکه پایاننامهات طولانی میشود و نمیتوانی به موقع سابمیت کنی یا سریع از نشریات پذیرش بگیری
این است که آن را درست چارچوببندی نکردهای و قبل از چارچوب بندی اولیه پژوهش میروی سراغ مقاله بیس.
پژوهش بیچارچوب یا پژوهشی که ضعیف چارچوببندی شده، یعنی یک کار بیانتها که تا همیشه حس ناکافی بودن را در شما زنده نگه میدارد
و کارهای بیربطِ زیادی از سوی اساتید، پنل داوری و داوران نشریات به شما تحمیل میکند
که فقط زمان، پول و سلامتی شما را هدر میدهند
چون یک پژوهش بیچارچوب مثل یک سطل بی ته است که هر چه آب بریزی پر نمیشود یعنی هیچ وقت همه را راضی نمیکند!
در عین حال هر چیز نخاله و بیربطی هم میتواند در آن ریخته شود!
پژوهش چارچوببندی شده چه شکلی است؟
پژوهش چارچوببندی شده پژوهشی است که حول محور یک پرسش بکر و باارزش طراحی شده است
و همین پرسش است که میشود
- شابلونی برای تعیین اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی زیادی و بیربط
- و میشود سپر علمی بسیار قوی برای دفاع پیروزمندانه و پذیرش سریع از نشریات.
برای درک بهتر این موضوع ویدئو زیر را مشاهده بفرمایید
یک درصد برتر چطور این کار را انجام میدهند؟
با مطالعه عمیق موضوع و روش پژوهش، و تحلیل بافت و پیشینه پژوهش با این دو عینک.
با این کار، به جای طرح ادعاهای نشدنی و بیچارچوب،
پرسش جمع و جور و بکری را مطرح میکنند که در بازه زمانی تعیین شده (مثلا ارشد یا دکتری)، قابل انجام است
به علاوه دفاع از نوآوری و باارزش بودن آن هم آسان است.
چون وقتی با عینک موضوع، بافت مدنظر پژوهش را تحلیل میکنید خیلی سریع میتوانید مسئله یا وضعیت نامطلوب را پیدا و اثبات کنید
و وقتی با این دو عینک، پیشینه پژوهش را تحلیل میکنید خیلی سریع میتوانید شکاف دانشی را بیابید
و با تکیه به این دو تحلیل میتواند پرسشی بکر و باارزش طرح کند که قبلا پرسیده نشده + در بیرون هم عطشی برای پاسخش وجود دارد.
پس ملاک درست یا غلط بودن هر کار در پژوهش، با متری به نام پرسش پژوهش اندازهگیری میشود
و دقیقا به دلیل چارچوببندی دقیق و علمی پژوهش است که یک درصد برتر اساسا کار اضافه دریافت نمیکنند
و اگر هم دریافت کنند خیلی علمی میتوانند چرایی بیربط بودن کارهای درخواستی را توضیح دهند و زیر بار کار اضافه نروند.
اگر این کار را درست انجام ندهید تا همیشه احساس ناکافی بودن میکنید
با ترس و لرز پژوهشتان را پیش میبرید و به هر پیشنهاد تغییر و حذف و اضافهای بله میگویید!
به امید اینکه فقط کار تمام شود و از شرش خلاص شوید!
کار دوم. مدل مفهومی جامع و معتبر
چیزی که بین یک پژوهش عادی و یک پژوهش فوقِ عالی تمایز ایجاد میکند مدل مفهومی پژوهش و کیفیت آن است.
ما در هر پژوهش یک پرسش اصلی داریم که بناست با گردآوری و تحلیل داده به آن پرسش پاسخ دهیم.
تنها و تنها زمانی میتوانید داده دست اول و بدردبخور برای پاسخِ به پرسشِ پژوهش به دست آورید
و از اعتبار و باارزش بودن داده دفاع کنید
که بتوانید همه ابعاد پرسش را خیلی عمیق از جامعه پژوهش یا منبع داده بپرسید
و نشان دهید که این ابعاد پرسش را از طریق مطالعه متون و منابع مرتبط و برتر به دست آوردهاید.
راز یک درصد برتر این است که
به جای مطالعه صدها پژوهش دم دستی و چند ده مدل و نظریه کم ربط،
یک راست میروند سراغ برترین و مرتبطترین پژوهشهایی که با موضوع و مسئله پژوهششان همخوانی دارند.
در واقع با کنکاش پژوهشهای برتر خیلی سریع ابعاد و مولفههای پرسش دستتان میآید.
حالا هر قدر این منابع معتبرتر و باکیفیتتر باشند (یعنی در ژورنالهای برتر و توسط محققان برتر نوشته شده باشند)، به همان میزان پژوهش، داده نوِ معتبر و بیشتری تولید میکند و راحتتر میتوانید از نوآوری پژوهشتان دفاع کنید و به خاطر زدن حرفی نو برند و مرجع شوید.
برای فهم بهتر این موضوع از شما میخواهم به نوع سوال پرسیدن در دو سناریو زیر توجه کنید
در سناریو سبز، نقش معجزهآسای مدل مفهومی در به حرف آوردن منبع داده را مشاهده میکنید.
این سناریو محصول دانستن پرسشهای خوب است که از مطالعه متون عالی به دست آمده.
در واقع با مدل مفهومی پرسشهایی میپرسید که پنهانیترین لایه از دانش و تجربه فرد هدف را شخم میزنند و او را به حرف میآورند
و اگر منبع داده شما غیرانسان است، با این پرسشها، داده ناب در آن منبع مییابید.
به عبارتی، مدل مفهومی در پژوهش، مثل یک عینک ذرهبینی عمل میکند که با آن چیزهایی را در منبع داده میبینید و پیدا میکنید که بدون آن غیرممکن است.
و این دقیقا از المانهای فوق کلیدی است که بین یک پژوهش عادی و یک پژوهش extraordinary تمایز زمین تا آسمان ایجاد میکند.
و جالب است بدانید
ساخت چنین مدل مفهومی اصلا کار زمانبری نیست
کافی است روی ۵ تا ۱۰ مقاله برتر متمرکز شوید یا یکی دو مدل یا نظریه پراستناد را در موضوع مدنظرتان بیابید و بلد باشید چطور با مدنظرقرار دادن پرسش پژوهشتان در آنها دنبال سرنخ بگردید.
پس میبینیم که با کار کم اما درست و هدفمند چقدر میشود کار را باکیفیت و عالی جلو انداخت
و خیلی راحت و قوی از اعتبار و نوآوری پژوهش دفاع کرد.
کار سوم. پروتکل مولد
پژوهش زمانی میتواند حرف نویی برای گفتن داشته باشد که
پرسش خوب را از منبع درست و با روش درستی پرسیده باشید
و این کار محصولِ یک پروتکل مولد است. پروتکل پژوهش به زبان خیلی ساده در سه عنصر زیر خلاصه میشود:
- چی بپرسم؟
- از کی بپرسم؟
- چطوری بپرسم؟
و راز کار یک درصد برتر این است که
به این پرسشها دقیقا به ترتیب پاسخ میدهند
چون میدانند که اگر حتی یک مورد را جابجا بپرسند نه تنها پژوهش داده بدردبخوری تولید نمیکند
بلکه احتمالش خیلی زیاد است که توهم تولید کند!
چرا؟
چون همانطور که در تصویر زیر مشاهده میکنید
این پرسش است که تعیین میکند چه کسی یا چه چیزی بهترین و مناسبترین منبع داده است
و براساس ویژگیها و شرایط منبع داده است که میتوانیم بگوییم چه روشی بهترین روش پرسیدن است.
بنابراین تنها و تنها زمانی پژوهش شما حرف نو و معتبری برای گفتن دارد و دانش بدردبخوری تولید میکند که
سوالِ درست را
از منبعِ درست،
درست پرسیده باشید
چون اگر سوالِ درست را از منبعِ نادرست بپرسید = توهم تولید میشود یا حرف تکراری و حوصله سر بر تولید میشود که در literature فراوان است
اگر سوالِ درست را درست نپرسید = کلی داده دست اول و ناب را از دست میدهید و عملا چیزی دستتان را نمیگیرد
اگر هم سوالِ نادرست بپرسید که اصلا تکلیفش معلوم است = حرف نامربوط و به دردنخور به دستتان میدهد!
و متاسفانه این از اشتباهات ویرانگری است که اغلب پژوهشگران مرتکب میشوند.
یعنی اول دنبال این هستند که کیس یا جامعه پژوهش چند نفر یا چه چیزی باشد بهتر است
بعد از آن دغدغه پرسشهای پرسشنامه، مصاحبه و ساخت ابزار پژوهش را دارند
و در نهایت پرسش را به ابزار و جامعه پژوهش میچسباند!
و این دو کار را بدون توجه به پرسش و هدف پژوهش انجام میدهند
یعنی بدون توجه به اینکه چه منبعی غنیترین داده را برای پاسخ به پرسشم دارد
و اینکه با این منبع چطور میشود عمیقترین ارتباط را گرفت و از آن داده موردنیاز را استخراج کرد
که میشود چیزی شبیه به این تصویر:
همانطور که در تصویر مشاهده میکنید، پروتکل غلط طراحی شده، در بهترین حالت شما را به هیچ جای خاصی نمیبرد یعنی داده، تکرار مطالبی است که در literature آمدهاند.
و اگر اسب رم کند یعنی پرسش نادرست و مبهمی از جامعه پژوهش پرسیده شود که عملا توهم و دادههای باورناپذیر و نامعتبر تولید میشوند!
این یعنی واژگونی کامل شما و پژوهش!
حالا یک درصد برتر چطور پروتکل قوی و مولد میسازند
که پژوهششان سریع پیش میرود و حرفی برای گفتن دارد؟!
در ویدئو زیر روش انجام این کار را با یک مثال نشان دادهام:
همانطور که در ویدئو مشاهده کردید، یک درصد برتر به هیچ وجه پرسش اصلی و پرسشهای فرعی را از جامعه پژوهش نمیپرسند.
چون میدانند با طرح این پرسشها چیزی فراتر از آنچه در literature و منابع آمده دستگیرشان نمیشود
و قطعا چنین پژوهشی نه حرف نویی برای گفتن دارد
و نه جذابیتی برای خواننده و کسانی که انتظار داریم به آن نمره، مدرک، پذیرش و فاند بدهند!
یک درصد برتر به جای پرسش اصلی و پرسشهای فرعی
پرسشهای عملیاتی را از جامعه پژوهششان میپرسند
که حول محور مدل مفهومی جامع و معتبر طراحی شده است.
داده به دست آمده را تحلیل، و خودشان به پرسش اصلی و پرسشهای فرعی پاسخ میدهند.
و برای انتخاب جامعه پژوهش یا منبع داده، به پرسش پژوهش و داده موردنیاز برای پاسخ به این پرسش توجه میکنند
و برای اینکه این کار خیلی علمی انجام دهند و بتوانند به راحتی از نمونه انتخابی دفاع کنند
فیلتر دقیقی میسازند از ویژگیهایی که باید جامعه پژوهش یا منبع دادهشان داشته باشد تا بتواند داده موردنیاز را عرضه کند.
به عنوان مثال میگویند برای تامین داده موردنیاز پژوهشم، به افراد یا منابعی با این پنج ویژگی نیاز دارم
وقتی با این فیلتر سراغ نمونهگیری میروند حجم نمونه محدود و در عین حال از نظر علمی قابل دفاع میشود
این میشود که این دوستان با حجم نمونه کوچک اما هدفگیرانه، خیلی راحت داده عالی و بدردبخور به دست میآورند
اما پژوهشگران دیگر با حجم بالای نمونه و ارسال کلی پرسشنامه و انجام تست و آزمونهای آماری و … به داده ارزشمندی نمیرسند
و در کل مراحل پژوهش از دفاع تا اکسپت و چاپ مقاله تا جذب فرصتهای شغلی و ادامه تحصیل مشکل دارند!
در این مرحله بیش از ۹۰ درصد از پژوهشگران دو اشتباه ویرانگر انجام میدهند
که ۱۰۰% هدررفت کل زحمات پژوهشگر را تضمین میکند
اشتباه اول. جزیرهای عمل کردن است.
یعنی پژوهشگر، کلی مدل و نظریه و literature مطالعه میکند و لیست بلند بالایی از مفاهیم، مولفهها و … را در بخش مبانی مینویسد
و حتی مدل مفهومی هم دارد اما وقتی به فاز میدانی یا data collection میرسد همه آنها را کنار میگذارد
و پرسشهای دلبخواهی میپرسد که با مدل مفهومی و مفاهیم ارائه شده در بخش مبانی سینک و لینک نیستند
و گاها هیچ ربطی با هم ندارند!
یا پرسشها را خیلی کلی مطرح میکند؛ پرسش اصلی و پرسشهای فرعی را میپرسد و اساسا به ابعاد و مولفهها اشارهای نمیکند.
اشتباه دوم. دست به دامن هر کس و هر چیزی میشود تا …
سریعتر پرسشنامهها تکمیل شوند، مصاحبهها انجام شوند و …. غافل از اینکه حتی یک فرد یا منبع نامربوط کل داده را نابود و نامعتبر میکند!
چون شما اگر با یک فرد نامربوط مصاحبه کنید یا بخواهید پرسشنامه شما را تکمیل کند احتمالا چیزهایی میگوید و گزینههایی را تیک میزند که با فرضیهها و مفروضات علمی جور درنمیآیند و به همین دلیل داده باورناپذیر و نامعتبر میشود.
این میشود که داور میگوید:
یافتههای این پژوهش فاقد اعتبار و ارزش علمی هستند.
یا
به دلیل نداشتن مدل مفهومی، اعتبار داده قابل ارزیابی نیست.
و البته یک اتفاق بد دیگر هم میافتد
زمانی که روش پژوهش شما گراندد تئوری است هر حرف جدید (که حاصل مصاحبه با فرد نامناسب است) مساوی میشود با انجام مصاحبههای بیشتر!
چرا؟
چون باید بتوانید از “به اشباع رسیدن” دادهها و مفاهیم موردمطالعه دفاع کنید!
پس میبینیم چطور انجام نادقیق هر یک از کارها به حجم کار اضافه میکنند و به کیفیت پژوهش و خروجی آن آسیبهای جبران ناپذیر میزنند.
اینها سه کار فوقکلیدی هستند که اگر درست انجام دهید تا ۱۰۰% تضمین میکنند
که پژوهش شما به یک اثر مولد، پرنشر، تاثیرگذار، خریدنی و فرصتآفرین تبدیل میشود.
اما یک کار دیگر هم هست که انجام درستش شما را در حوزه مدنظرتان برند و مرجع میکند
و آن کار، مهارت اصیل و علمینویسی است.
دوستان مهم نیست در مرحله طراحی و اجرای پژوهش (سه کار قبلی) چقدر عالی عمل کردهاید
مادامیکه نتوانید پژوهشتان را آنطور که نشریات و استانداردهای بینالمللی نگارش و نشر علمی میپسندند بنویسید و پرزنت کنید
عملا پژوهش شما در اکسپت، تصویب و دفاع مشکل پیدا میکند
و ارزش واقعی آن دیده و فهمیده نمیشود
و این یعنی از دست دادن فرصتهای خیلی بزرگ
- فرصت مرجع و دیده شدن
- فرصت گرفتن فاند و بورسیه
- فرصت نشر در نشریات معتبر
- فرصت دعوت شدن به رویدادهای علمی ملی و بینالمللی
- فرصت لیدر شدن در حوزه مدنظرتان
و این دقیقا کاری است که یک درصد برتر در آن مهارت دارند
و اگر راز کار این دوستان را بدانید میبینید که اصلا کار سختی نیست
و مثل سه کار قبلی با رعایت نکاتی، خیلی کمتر از یک پژوهشگر عادی مینویسند و رفرنس میدهند
اما آثارشان سریع پذیرش میگیرد و به آثار پراستناد و مرجع تبدیل میشود
نوشتههای یک درصد برتر بسیار متفاوت و متمایز از بقیه پژوهشگران است و راز کار آنها در دو چیز است:
اول جزئیات و پروسه پژوهش را به دقت ثبت و بعد هم خیلی علمی پرزنت میکنند
چون نقطه تمایز یک گزارش پژوهش دقیقا از همین جا شروع میشود
جایی که صدا و امضای پژوهشگر دیده میشود
جایی که شما تجربههای منحصر به فرد خودتان، راه رفتهتان، حرکتهایی که کار کردند را منتشر میکنید
با تمام جزئیات و البته بدون حاشیه و به زبان آکادمیک
یعنی اصیل و مستند
اصیل و مستند یعنی چه؟
یعنی با قلم خودت بنویس اما به دیگران رفرنس بده
یعنی نه طوری بنویسید که تمام گزارش پژوهش بشود نقل قول
و نه طوری که معلوم نباشد به چه پشتوانه علمی کاری را انجام دادهاید یا حرفی را میزنید
چون مخاطب و خواننده یک پژوهش یا پایاننامه میخواهد یک پایاننامه یا پژوهش را بخواند
- نه یک کتاب روش تحقیق را
- نه یک textbook را
- نه لیستی از مدلها و نظریهها
او میخواهد بداند
- شما چه حرف جدیدی درباره یک موضوع زدهاید
- چطور از روش مشخصی برای تولید دانش نو و کاربردی در موضوع مدنظرتان استفاده کردهاید
- و اینکه پژوهش شما به فهم و یا حل چه مسئلهای کمک میکند
حالا چطور میتوانیم در این ۳ + ۱ کار ورزیده شویم؟
دو مسیر برای یادگیری این مهارتها وجود دارد:
مسیر اول: مسیر ارگانیک و راهی که یک درصد برتر رفتهاند تا به یک درصد برتر تبدیل شدهاند
که مسیری بسیار طولانی است چون این دوستان از دبستان و حتی قبل از آن پژوهش را زندگی کردهاند که میشود حدود ۲۰ سال زمان
و پژوهش روی یک موضوع مشخص را معمولا از دوره ارشد و حتی کارشناسی شروع میکنند که میشود چیزی بین ۴ تا ۸ سال.
یعنی به فرض اینکه فرد وارد مقطع دکتری شده و حالا میخواهد پروپوزال بنویسد
بین ۴ تا ۶ سال (از کارشناسی تا ارشد) یا حداقل ۲ سال (از زمان شروع دکتری)
به شکل متمرکز روی موضوع مدنظرش وقت گذاشته و مطالعه کرده.
مسیر دوم: راه میانبری که من اسمش را گذاشتهام میانبر میلیاردی برای یادگیری و آموزشِ پژوهش
چون کوتاهترین و مطمئنترین روشی است که شما را در سریعترین زمان به عالیترین سطح از دانش و مهارت پژوهش میرساند.
این راه میانبری تلفیقی از سه چیز است:
یک- مهندسی معکوس صدها پژوهش برتر که ماحصل یک مطالعه طولی اکتشافی است که از اکتبر ۲۰۰۴ شروع کردهام
و ماحصل آن چیزی است که اسمش را گذاشتهام “پشت صحنه و رموز پژوهشهای مولد و ماندگار”
به مدد آنها توانستم پژوهش دکتریام را با عالیترین کیفیت دفاع و منشر کنم و به دانشجویان و اساتید زیادی کمک کنم تا پژوهششان را به آثار مولد و تاثیرگذار تبدیل کنند.
دو- آسیبشناسی پژوهشهای بیکاربرد و بیرمق با عینک درستپژوهی
با این آسیبشناسی، چالشها و محدودیتهای آموزش، یادگیری، داوری، و انجام درست پژوهش در کشور را کشف کردم.
و به سه محدودیت رسیدم:
- نمیگذارند
- نمیتوانم
- نمیخواهم
نمیگذارند به محدودیتهای موجود در نظام آموزش و ارزیابی پژوهش اشاره دارد
نمیتوانم به ناکافی و نامناسب بودن منابع آموزشی و ضعف در دانش و مهارت پژوهش دارد که تمام اعضای خانواده تحقیق و توسعه از اولویتیاب تا پژوهشگر تا استاد راهنما تا داور و ارزیاب به آن مبتلا هستند.
اینکه ما با کتابها و منابع ترجمهای میخواهیم پژوهش را بیاموزیم و این کار تقریبا غیرممکن است
چون اساسا این کتابها برای ما نوشته نشدهاند
برای کسی نوشته شدهاند که از کودکی پژوهش را زندگی کرده.
این میشود که آنها با همان کتابها و منابع مدل و نظریه کاربردی تولید میکنند و ما ….
نمیخواهم که به عادت به کار رفعتکلیفی و نگاه و توقع محدود پژوهشگر به پژوهش اشاره دارد.
اینکه پژوهشگر ترجیح میدهد بیدردسر پژوهشی انجام دهد و نمره و مدرکی بگیرد و کار تمام شود
بیتوجه به اینکه این همه هزینه کردن ارزش و ثمرهای بسیار بالاتر از نمره و مدرک (مانند موارد مندرج در تصویر زیر) را میتواند در اختیار او بگذارد.
به شرط اینکه برای درستپژوهی و کسب دانش و مهارتهای موردنیاز وقت بگذارد.
سه- تخصصم که سواد اطلاعاتی یا آموزش “یادگیری چگونگی یادگیری” است.
با شناختی که از شرایط و چالشهای موجود در زمینه آموزش، یادگیری پژوهش به دست آوردم
و با پتانسیل عالی که تخصصم در اختیارم قرار داد
سیستم آموزشی طراحی کردم که به هر فرد با هر سطحی از دانش و مهارت پژوهش یاد میدهد
چطور پژوهش را یاد بگیرد که هم بتواند پژوهشی در کلاس جهانی انجام دهد
و هم بتواند به دیگران آموزش و مشاوره دهد.
این سیستم آموزشی در قالب دوره جامع کیمیاگران پژوهش به گونهای طراحی شده است
که به شما با هر سطحی از دانشِ پژوهش کمک میکند تا در سه زمینه حرفهای عمل کنید:
- انجام پژوهش
- مشاوره پژوهش
- آموزشِ پژوهش
حتی اگر اولین بار است پژوهش انجام میدهید و چیزی از پژوهش و پایاننامه نمیدانید و یا حس میکنید پژوهشتان خوب پیش نمیرود
حتی اگر قبلا مشاوره و راهنمایی پایاننامه انجام ندادهاید یا در مشاوره و راهنمایی دانشجویان چالش دارید
حتی اگر اولین بار است که میخواهید روش تحقیق یا سمینار تحقیق تدریس کنید یا مدرس این درسها هستید اما حس میکنید نه دانشجو خیلی با مطالب ارتباط میگیرد و نه خودتان فلسفه و چرایی عمیقی در پس آموزشهایتان مییابید