قبل از هر چیز، از همین امروز، روی سه کاری که در آموزش زیر آمده تمرکز کنید
موفق شدن و موفق ماندن به ذهنیت یا mindset ویژهای نیاز دارد.
اگر مایلید طوری درس بخوانید که هم حین تحصیل از درس و دانشگاه لذت ببرید و رشد را تجربه کنید
و هم بعد از فارغالتحصیلی کاریابی برایتان دغدغه نباشد
تا انتهای این مقاله را با تامل مطالعه بفرمایید و سعی کنید این هفت ذهنیت را در خود نهادینه کنید.
ذهنیت اول: مسئولیتپذیری
پذیرفتن مسئولیت انتخابها و تصمیمهای خود، ساختن خود برای حرفه موردعلاقه، یادگیری مستمر و خودکفا، و بالاخره باور اینکه زندگی بده – بستان است و ما نمیتوانیم بدون دادن چیزی به دنیا و زندگی چیزی به دست بیاوریم همه و همه چیزهایی هستند که فرد را برای ورود به جاده موفقیت مهیا میکنند و موفقیت او در این مسیر را تضمین مینمایند.
قطعا اگر چنین طرز فکری نداشته باشید، مهم نیست چقدر تلاش میکنید، احتمالا نتایجی که عایدتان میشود خیلی با گذشته فرق نخواهند کرد و تغییر مثبت پایداری در زندگی شما ایجاد نمیکنند.
ذهنیت دوم: رزومه ساختنی است، هر چه زودتر بهتر
بله رزومه ساختنی است نه نوشتنی.
برای موفقیت، باید حوزه موردعلاقهتان را مشخص و در آن زمینه بهترینهای خود را در آن زمینه عرضه نمایید.
برای تولید بهترینهای خود باید هر روز بر دانش و مهارتهای خود بیافزایید. یعنی منابع یادگیری مرتبط برای تبدیل شدن به یک حرفه مند در حوزه مدنظرتان را بیابید و به صورت خودآموز از آنها برای توسعه توانمندیهای موردنیاز خود به نحو احسن استفاده نمایید.
با مشخص نمودن مسیر شغلی موردعلاقهتان میتوانید از همان ابتدای تحصیل با افقی روشن تر به توسعه دانش و مهارتهای موردنیاز خود بپردازید و از بیراهه رفتن پرهیز کنید.
برای آینده تحصیلی و حرفه ای خود برنامه ریزی کنید و با فراگیری توانمندیهای موردنیاز بتوانید در زمان پیش بینی شده در جایی باشید که برای آن برنامه ریزی کردهاید. یعنی رزومهتان را طوری بسازید که با علائق و آرمانهای حرفهای شما همخوانی دارند.
به عبارتی، رزومه خوب روزمهای است که نشان میدهد دانش، مهارت و تجربه موردنیاز برای موفقیت در شغل و هدف دلخواهتان را دارید.
اینها همان توانمندیها و تجاربی هستند که می توانید با استناد به آنها مناسب بودن خود برای شغل مدنظرتان را اثبات نمایید و با بی مانند شدن در آن حوزه نه تنها حس ناامنی شغلی نداشته باشید بلکه همیشه در حال انتخاب از میان پیشنهادهای بی شماری باشید که به شما میشود.
البته این مستلزم این ذهنیت است که: «یادگیری گرفتنی است و نه دادنی».
ذهنیت سوم: یادگیری گرفتنی است نه دادنی
این یعنی برای یاد گرفتن نباید به کلاس یا کتاب خاصی بند شوید. شنیدهاید که میگویند:
«توانا بود هر که دانا بود»؟
این زمانی محقق میشود که فرد با ذهنیت «یادگیری گرفتنی است نه دادنی» به دنبال دانایی باشد نه منتظر استاد، درس و دانشگاه باشد که چیزی را به او بیاموزانند. با این ذهنیت درمی یابید که توانایی از آنِ کسی است که دانایی را در خود ایجاد کرده و خود و فقط خود را مسئول چنین رسالتی میداند.
باید با این ذهنیت وارد دانشگاه شوید اما به احتمال زیاد میان عناوین و سرفصلهای درس و محتوایی که دریافت میکنید و آنچه به دنبالش هستید، همخوانی چندانی نمییابید!
در اینجاست که دو راه بیشتر ندارید:
- یا باید نقش قربانی بمانید و برای باقی عمر با مقصر دانستن دیگران دلیل ناموفق بودن و بیکاری خود را توجیه کنید.
- یا خود دست به کار شوید و برای پر کردن شکافهای دانشی که احتمالا از دبیرستان و مدرسه با خود به همراه آورده است، در خارج از کلاس و درس به فراگیری آموختنیهای موردنیاز بپردازید.
این می تواند از طریق شرکت در کلاس و درس دانشکده یا دانشگاهی دیگر، یا از طریق شرکت در دوره های آموزشی فوق برنامه یا برقراری ارتباط با متخصصان و فرصتهای یادگیری بیرون از دانشگاه صورت پذیرد.
البته این زمانی دست یافتنی است که دانشجو ذهنیتِ «دانشگاه یعنی سرزمین فرصتها» را داشته باشد.
ذهنیت چهارم: دانشگاه سرزمین فرصتهاست، محکوم به کلاس یا استاد خاصی نیستم
سرزمینی بدون هیچ مرز جغرافیایی که فرصتهای برقراری ارتباط با متخصصان و اندیشمندان را در سطح ملی و بین المللی فراهم می آورد و امکان استفاده از منابع مختلف اطلاعات و یادگیری را برای دانشجویان مهیا می سازد.
باید با یافتن بهترینهای رشته و زمینه مدنظرتان ـ اعم از منابع اطلاعات انسانی و مادی (منابع کتابی و غیرکتابی) ـ در و بیرون دانشگاه سفر آموختن خود را شروع کنید
و با انتقال این عادت خوب به ابعاد مختلف زندگی خود یادگیری تمام عمر را در راس برنامه زندگی خود قرار دهید. یعنی هر روز چیزی به دانسته های خود بیافزایید و در مسیر بهترین شدنِ خود گام بردارید.
ذهنیت پنجم: با “زندگی بینابینی” موفقیت به دست نمیآید
رمز اصلی رشد و شادی، داشتن حس مسئولیت پذیری است. پذیرش تمام و کمال مسئولیتِ تمام تصمیمهاییِ که در زندگی می گیرید.
یعنی اگر در مقطعی از زندگی احساس کردید جایی که باید باشید نیستید، بپذیرید که اشتباه از خودِ شما بوده نه دیگران.
اینگونه زیستن انسان را از «زندگی بینابینی» یا in-between زیستی می رهاند.
یعنی وضعیتی که در عین اینکه از بودن در آن ناراحتید، حاضر نیستید برای خارج شدن از آن نیز هیچ هزینه ای بپردازید.
چرا؟ چون احتمالا ذهنیت زندگی یعنی «بده ـ بستان» را ندارید.
ذهنیت ششم: زندگی یعنی «بده ـ بستان»
تنها با این ذهنیت است که می توانید مسئولیت پذیری را عملا تجربه کنید و از ثمره آن که رشد و شادی است بهره مند شوید.
این عادتِ نازیبای گله مند بودن دائمی و دیگری را مقصر دانستن را ریشه کن می کند و در شما حس رهایی ایجاد می کند.
این همان حسی است که در نهایت به حس رشد و رضایت از خویشتن ختم می شود.
تجربه این حس های خوب تنها زمانی محقق است که با مطالعه و اطلاعات تصمیم بگیرید، هزینه مادی و معنوی تحقق تصمیم خود را بدانید و حاضر باشید با کمال میل این هزینه را بدون هیچ غرولندی بپردازید.
به عنوان فردی که تصمیم به ادامه تحصیل در دانشگاه گرفته، آن هم در رشتهای که احتمالا انتخاب اول شما نبوده
انتظار می رود که مبتنی بر اطلاعات ـ و نه دنباله روی از تبلیغات رسانه ها و توصیه دوستان و بستگان ـ تصمیم و مسئولیت انتخاب خود را تمام و کمال برعهده بگیرد.
بیشتر به حسی که درباره خودتان دارید توجه کنید تا اینکه دیگران درباره شما چه حس و فکری دارند.
مسئولیت ادامه تحصیل در رشته انتخابی خود را بپذیرید یا آن را ترک کنید چرا که زندگی بینابینیِ یعنی هدر دادن وقت و انرژی.
ماندن یا خارج شدن از هر وضعیتی هزینه خاص خود را دارد. با پرداخت هزینه ای که می تواند ۱-۲ سال عمر باشد می توانید دوباره تلاش کنید و در رشته موردعلاقهتان درس بخوانید.
یا با انتخاب مسیری متفاوت مانند گذراندن دوره های تخصصی کوتاه مدت در حوزه موردعلاقه خود دانش و مهارتی کسب کنید و مسیر خود را از آن نقطه ادامه دهید.
تنها در این صورت است که می توانید زندگی موردعلاقه خود را ـ هر چند دشوار ـ بسازید و از بودن در آن لذت ببرید.
ذهنیت هفتم: یکی مثل بقیه بودن یا خاص شدن؟
و در پایان بد نیست که بدانیم که مهم نیست در چه جایگاهی هستیم، همواره دو انتخاب داریم:
- یکی مثل بقیه باشیم حتی در پرطرفدارترین رشته ها مانند پزشکی، مهندسی، حقوق، …
- یا خاص باشیم در حوزه ای که ممکن است هیچ طرفداری نداشته باشد.
یک سنگتراشِ خاص بودن بهتر از کسی است که مدرک فوق تخصص قلب از بهترین دانشگاه را دارد ولی در حوزه کاری خود نام و یادی ندارد.
با این ذهنیت، به علائق خود در بافت مسیرهای سه گانه شغلی بیاندیشید و برای بهترین شدن در حوزه موردنظر خود که ممکن است جذاب ترین گزینه از منظر دیگران نباشد اما خود به آن علاقه مندید برنامه ریزی کنید.
هر قدر در کاری ورزیدهتر شوید، از آن کار بیشتر لذت می برید و حس مفید بودن را بهتر تجربه می کنید.
البته با برخورداری دو ذهنیت دیگر: یادگیری گرفتنی است نه دادنی و دانشگاه سرزمینِ فرصتهایی است برای این یادگیری.