رمز خوشبخت زیستن در انجام دادن کاری نیست که دوستش دارید، بلکه در دوست داشتن کاری است که انجام می دهید. — گابریل گارسیا
… و برای «دوست داشتن کاری که انجام می دهید» باید در آن کار ورزیده شوید. — مریم نظری
بنا به دلایل گوناگون، شاید کمتر پیش بیاید کاری را انجام دهیم که انتخاب اول ما باشد.
به همین دلیل شاید همه ما به نوعی در زندگی شخصی، تحصیلی یا حرفهای خود تجربه انجام کاری «از سرناگزیری» داشته باشیم. در چنین شرایطی معمولا سه گزینه پیش روی داریم:
گزینه اول:
آن کار را ترک کنیم و برای پرداختن به علائق خود هزینهِهای لازم (زمانی، مالی، انرژی …) را بپردازیم و کاری را انجام دهیم که دوستش داریم. که شاید به نوعی بهترین گزینه باشد اما فقط بری افرادی مناسب است که حاضرند هزینه آن را بپردازند و ریسکِ تغییر را بپذیرند.
گزینه دوم:
با کمال نارضایتی کاری را که دوست نداریم انجام دهیم و تا آخر عمر در نقش «قربانی» بمانیم و گناه ناخوشحالیهای خود را به گردن دیگران (خانواده، دوستان، سیستم آموزشی، محیط کار و غیره) بیاندازیم.
گزینه سوم:
برای دوست داشتن کاری که انجام میدهیم حسابی وقت بگذاریم یعنی در آن کار ورزیده و توانمند شویم. در این صورت در آن کار به قدری خلاق و نامبر وان میشویم که بودن در آن و انجام دادنش میشود یک تفریح شادی بخش.
که برای گزینه سوم وارد سفر خودتوانمندسازی میشویم و از بودن در این سفر یادگیری مداوم لذت میبریم چون هم ناشناختهها و پتانسیلهای جذاب آن کار را کشف میکنیم و هم در آن کار ورزیده میشویم.
خودتوانمندسازی در واقع مکانیزمی است برای غلبه بر محدودیتهایی که توسط ما قابل کنترل و قابل فیکس شدن هستند و خلاقیت را در ما احیا میکنند.
خلاقیت هم یعنی «بهترین از نوع خود بودن» است، اینکه بتوانید بهترینهای خود را برای انجام کارهای محوله عرضه کنید. که در این صورت دو حس خوبِ «رضایت از خویشتن» و «مفید بودن» را تجربه خواهید کرد.
حالا چطور بهترینِ خود شوم؟
برای بهترین از نوع خود شدن قبل از هر چیز باید هدف و مقصد دلخواهتان را مشخص کنید
و بعد از آن باید خیلی هدفمند یعنی با درنظرگرفتن کار مدنظرتان، از بهترین منابع برای یادگیری مهارتهای جدید و کسب تجربههای تازهای که رزومه شما را در آن زمینه قویتر میکنند استفاده کنید.
که برای اینکار باید در دو چیز ورزیده باشید:
یک – تشخیص درست اینکه به چه دانش، مهارت و تجربههای جدیدی نیاز دارم که مرا برای هدفم میسازد.
این تشخیص درست کلی زمان و هزینههای شما را سیو میکند و دقیقا چیزی است که اغلب افراد در آن درست عمل نمیکنند. به عنوان مثال نمیتوانند role model و شابلون درست پیدا کنند و به همین دلیل دنبال مقصد ضعیف یا اشتباهی میروند.
و بعد از آن در تهیه لیست مهارتها و تجربههای موردنیاز برای رسیدن به آن هدف انتخابهای نادرستی انجام میدهند چون مسیرهای متنوع رسیدن به آن هدف را بلد نیستند. به عنوان مثال گزینه اغلب افراد برای رسیدن به هدف در گرفتن مدرک ارشد و دکتری خلاصه میشود یا گرفتن مدارک بیشتر!
دو- مهارت پیدا کردن بهترین منابعی که میتوانند شما را به هدف مدنظرتان برسانند و استفاده حداکثری و صحیح از این منابع.
و خبر خوب اینکه، بیش از ۹۰ درصد این منابع رایگان در دسترس شما قرار دارد. کافی است در مهارتهای سواد اطلاعاتی یعنی جایابی، گزینش و استفاده از این منابع ورزیده باشید. که اغلب افراد به دلیل نداشتن این مهارت، هزینههای زیادی را صرف کتابها و کلاسهای آموزشی میکنند که یا کیفیت ندارند یا اصلا به آنها نیاز نیست.
اگر این یادگیری هدفمند، جزو برنامه ثابت رشد فردی و حرفهای شما قرار بگیرد دو اتفاق خوب را تجربه میکنید:
- در شغل فعلی خود بی رقیب میشوید و به دلیل ورزیدگی در آن، از آن لذت میبرید.
- فرصتهای جدید شغلی به شما میآید و حس اینکه الان موقع اوج گرفتن است در شما ایجاد میشود. حسی که با اعتماد به نفس همراه است. در اینجاست که در مییابید هر آن بخواهید میتوانید شغل خود را تغییر دهید و در همان مسیر یک ارتقا پلکانی را تجربه کنید مثلا با تیم یا شرکت جدیدی کار کنید که از کار کردن با آنها لذت میبرید.
در واقع با یادگیری چگونگی یادگیری مهارتهای جدید میتوانید مسیر شغلی خود را طراحی و خودتان را برای موفقیت در آن مسیر بسازید.
و دوستان توجه داشته باشید که:
خودتوانمندسازی پیشنیاز موفقیت حرفهای است.
چرا؟
چون معمولا میان انتظارات بازار و تحصیلات دانشگاهی و آموختههای ما فاصله زیادی وجود دارد.
به علاوه در هر حرفهای که وارد شوید، همیشه تازههایی برای آموختن وجود دارند که تنها از طریق خود-روزآمدسازی و خودتوانمندسازی مستمر قابل فراگیری هستند نه با تکیه صرف به آموختههای دانشگاهی.
از طرفی با توجه به زیاد شدن تعداد دارندگان مدارک دانشگاهی – از دانشگاههای داخل و خارج کشور – تغییراتی در سلیقه و رفتار استخدامی سازمانها رخ داده است.
پیش از هر چیز اغلب سازمانها به دنبال افراد کاربلد هستند تا افرادی با مدرک دانشگاهی صرف.
با توجه به اینکه دانشگاهها عمولا افراد کاربلد تربیت نمیکنند برای جذب شغل دلخواه و یا لذت بردن از شغلی که در آن مشغول هستید لازم است تا راسا برنامه یادگیری هدفمند (خودتوانمندسازی) داشته باشید.
برای دوست داشتن کاری که انجام میدهید یا قصد دارید در آن مشغول کار شوید اقدامی انجام دادهاید؟
استناد
نظری، مریم. ۱۳۹۴ (۲۹ شهریور). خودتوانمندسازی – برای «دوست داشتن کاری که انجام میدهیم». بازیابی شده از سایت MaryamNazari.com
سلام خانم دكتر نظري
ضمن تشكر از مقاله خوب ومفيد شماكه به نكات وراهكارهاي خوبي اشاره نموديد بايد متذكر شوم مطلب فوق متاسفانه در مملكت ما درخيلي از ادارات بخصوص ادارات دولتي به دليل قوانين دست وپاگير وسلسله مراتب اداري قابل عمل نيست مثلا من در اداره اي كه كار ميكنم اگه بخوام خودم رااز نظر توانايي نشون بدم يامسئولين بالادست يا همكاران شروع به تخريب ميكنن ونيز اگه بخوام فرد مفيدي براي انجام كار وراهنمايي مردم باشم باز بدليل اينكه به منافع محل كار لطمه ميخوره دست وپايمان بسته است در هر صورت به نظرمن مطلب فوق بيشتر براي محيط هاي علمي ويا مكانهاوشركت هاي خصوصي كاربرد داره اي كاش ميشد اين ايده ها ونظرات را واسه كل جامعه نيز تعميم ويا راهكار بهتري براي بروكراسي بيمار اداري مملكت پيدا كردتاآدم دچار حالت دوم نشود .باتشكر از مطالب ارزنده شمامنتظر راهنمايي ونظرات ارزنده شما هستم
سلام و سپاس از بازخورد ارزشمند شما 🙂
موضوعی که به آن اشاره کردید در مقیاسهای مختلف در هر جایی که اصولا «انسان» (= حسادت) وجود دارد صادق است و موضوع خودتوانمندسازی پاسخی است به این چالش: برای گذر از دنیای محدود انسانهایی که کوچک فکر میکنند؛ برای تجربه دنیاهای جدید کاری، آدمهای جدید، محیطهای جدید.
اگر فردی قابلیتهای بیشتری دارد قرار نیست که در جایی که قدر قابلیتهای او را نمیدانند به زور بماند و خود را تحمیل کند و هر روز احساس ناامنی و سرکوب خلاقیت (مثل بقیه شدن) را تجربه کند. با «بهترین شدن از نوع خود» میتوانیم توانایی و جسارت لازم برای تغییر شغل یا حرکت به سمت کارآفرینی را تجربه کنیم.
و یادمان نرود که اصولا انسان آمده است که برود، پس باید رفتن و دل کندن را تمرین کنیم؛ البته از نوع خوب آن یعنی «رشد». با رشد و بهتر شدن میتوانیم رفتنی با کیفیتتر را تجربه کنیم و به جای ترس از اینکه کسی جایمان را نگیرد یا قدرمان را نداند، بر قابلیتهایمان اضافه کنیم تا سازمانها و مشتری توانمندیهایمان نتوانند ما را از دست بدهند.
با تجربه رشد و بهتر/منحصر به فرد شدن این ماییم که انتخاب میکنیم کجا و با چه کسی کار کنیم، و مشتری توانمندیهایمان ما را پیدا میکند. خودتوانمندسازی به چنین افقی نگاه میکند و بناست فرد خود را برای چنین افقی مهیا کند. قطعا ریسک از دست دادن امینت شغلی، حقوق ثابت و … هم هزینههایی هستند که برای چنین تجربهای – حداقل در ابتدای راه – باید پرداخته شود. چون اصولا زندگی بده-بستان است؛
میتوانیم کاری را انجام دهیم که دوست داریم، از هر لحظه بودن در آن لذت ببریم ولی – به جایش – در ابتدای راه درآمد کمتری داشته باشیم. به مرور که به قابلیتهایمان اضافه میشود دنیایی کاملا متفاوت را تجربه میکینم: دنیایی از آدمهای کاردان، محیطهای کاری جذاب و …؛ دنیایی که از ما انسانی جدید میسازد؛ انسانی با عزت نفس و توانمند که برای ارزشهایش زندگی میکند نه علائق و دغدغههای زودگذر. در عین حال، او به دلیل درکی که از غیرمنتظره بودن رفتار انسان دارد، هر دم خود را برای رفتن توانمندتر میکند.
خودتوانمندسازی قرار است ما را برای رفتنی با کیفیت(تر) آماده کند 🙂
سلام و درود
خانم دکتر نظری جوابتان فوق العاده بود.