راهحل پت و متی برای حل بحران تقلب علمی در کشور!
در شماره ۲۶۹ سخن هفته لیزنا، استاد عمرانی عزیز بار دیگر تراژدی دنبالهدار تقلب و سرقت علمی را مطرح کردند که بازخوردهای درخور تاملی داشت. یکی از دوستان پیشنهاد کردند که اگر کلا فصل دوم از پژوهش حذف شود، مشکل تقلب هم حل میشود:
«سلام خدمت آقایانی که دم از تقلب میزنید مخصوصا خدمت شما عمرانی عزیز می رسانم که مبانی نظری در پایان نامه به چه درد می خورد؟ به غیر از وقت تلف کردن و درختان طبیعت را از بین بردن ارزش دیگری دارد؟ به من چه دیگران چه کارهایی انجام داده اند من می خوهم کار خودم را انجام بدم با دیگران چی کار دارم اگر فصل دوم پایان نامه حذف شود دیگر سرقت علمی وجود نخواهد داشت وقتی شما چند پرسش مطرح می کنی آیا میری جواب پرسش های دیگران را می نویسی؟ مطمئنن اینطوری نیست نشستید بالا بالاها نفستون از جای گرم بلند میشه استادای دانشگاه خودتان با زحمت دانشجویان برای خودشان رزومه جمع می کنند و در آخر کار استاد میاداسم خودشو میزاره اول، شما اول استادای خودتان را اصلاح کنید و دوم یه نظر جدی به مبانی نطری بندازید و بعد ازآن سرقت علمی درست خواهد شد.»
در پاسخ به این دوست عزیز نوشتم:
«اگر بناست پژوهش رفعتکلیفی انجام شود همه بخشهای آن اضافه هستند. اما اگر منظور پژوهشی است که قرار است به دردی بخورد، بدون فونداسیون علمی اصلا معنایی ندارد و چیزی جز توهم تولید نمیکند.
توصیه میکنم «دو مسیر مسئلهیابی در پژوهش» (مندرج در maryamnazari.com) را مطالعه بفرمایید تا بیشتر با فلسفه مبانی نظری و پیشینه در پژوهش آشنا شوید.»
و ایشان پاسخ دادند:
«سلام استاد نظری ممنون از راهنمایی ات اما اگر کسی بخواهد در پژوهش مسئله یابی کند بدون مبانی نظری هم می تواند این کار را انجام دهد در کار علمی مهارت می خواهد و تجربه و بی خوابی که تلاش کند و یاد بگیرد نه فونداسیون علمی، مگر قسم خوردن که پایان باید ۵ فصل باشد استاد نظری در حوزه علم سنجی می توانم بدون فصل ۲ دو هفته ای پایان نامه تحویل بدم که ۳ الی ۴ تا مقاله ازش در بیاد اما برای یاد گرفتن آن سال ها بی خوابی کشیدم و مجانی نمی فروشم. به هر حال از زحمات شما تقدیر و تشکر می کنم».
در پاسخ به این بازخورد تامل برانگیز چند سطری نوشتم اما چون خیلی طولانی شد و گمان کردم ممکن است دوستان دیگری هم مایل باشند درباره بودن یا نبودن مبانی نظری و پیشینه پژوهش در پایاننامه بیشتر بدانند، تصمیم گرفتم آن را در قالب یادداشتی منتشر کنم. خوشحال میشوم نظر شما را هم بدانم. پیشاپیش از بازخوردهای ارزشمند شما سپاسگزارم.
——————————————-
سلام و سپاس از توضیح شما. به نکته خوبی اشاره کردید:
«برای یاد گرفتن آن سالها بیخوابی کشیدم»
این بیخوابی بابت خواندن، خواندن، سه باره خواندن، دیدن و فهمیدن اصول و قواعدی بوده که از دل متون و پژوهشها بیرون آمدهاند. دقیقا به همین دلیل است که حالا میتوانید از هر کار ۳ تا ۴ مقاله بنویسید (البته تعداد و سرعت تولید مقاله بسته به ماهیت موضوع، جنس و گرایش پژوهش و سهولت دسترسی به داده موردنیاز و ماهیت پرسشهای پژوهش در هر حوزه، و … متفاوت است که در اینجا جای بحث در این باره نیست).
احتمالا دریافتهاید که بنده هم با سبک نگارش طوطیوار پیشینه و مبانی مخالفم و تلاشم این است که به پژوهشگران بگویم که همین درک عمیق را – که شما به آن اشاره کردید – را در بخش مبانی و پیشینه منتقل کنند.
ما آنقدر مبانی نظری و پیشینه پژوهش را اشتباه و رفعتکلیفی یاد گرفته و نوشتهایم که حالا فکر میکنیم اگر کلا حذفش کنیم مشکل حل میشود و پژوهشهایمان مولد میشوند. به جای این کار به نظرم دانشجویان باید خواندن و نوشتن تحلیلی را بیاموزند تا دریابند که چگونه با فهمیدن و نوشتن درباره قابلیتهای یک موضوع میتوانند مانند یک متخصص طرح مسئله کمک کنند. مسئله واقعا بودن یا نبودن مبانی نظری و پیشینه در پژوهش نیست، مسئله این است که اگر اینها درست انجام نشوند، بود و نبودشان فرقی نمیکند و ما را به جایی که به خاطرش هزینه میکنیم (شغلیابی) نمیرسانند.
مبانی و پیشینه برای قبولاندن علمی اینکه مطمئنم کارم غیرتکراری و به درد بخور است
حتی برای مقالهنویسی هم باید اجمالا به مبانی و پیشینه بپردازیم. چرا؟ چون باید نشان دهیم کارمان تکراری نیست؛ یعنی میدانیم چه کارهایی چگونه انجام شده و چه کارهایی انجام نشده و چرا؟ و از آن مهمتر باید ثابت کنیم کاری به درد بخور انجام میدهیم و این کار جایی خالی از بدنه دانش را پر میکند که اتفاقا نیاز به پر کردن دارد.
نکته دیگر اینکه یک کار را میتوان با کیفیتهای مختلف انجام داد. مثلا شما میتوانید یک پایاننامه انجام دهید و از آن دفاع کنید و مقاله هم از آن بنویسید و داستان همینجا ختم شود. در مقابل شما میتوانید همین کار را با کیفیت بالاتری یادبگیرید و تولید کنید و با آموختههایتان کسب درآمد هم کنید و در سطح جهانی دیده شوید. به جای چهار مقاله هم چهل مقاله تولید کنید، بنیانهای علم را غنیتر کنید و مسیری نو برای غنیسازی آن ایجاد نمایید.
خواندن و نوشتن «درست» مبانی و پیشینه بخشی از فرایند متخصص شدن است
اگر کسانی که دانشگاه را برای ساخت مسیر شغلیشان انتخاب میکنند – یعنی تصمیم میگیرند فوق و دکترا بگیرند و از قِبلِ آن شغلی دست و پا کنند – به جای صرف وقت برای یافتن راههای رفعتکلیفی، وقتشان را برای درست آموختن صرف کنند و آموختههایشان را در مسیر تحصیل در قالب کار ساعتی و داوطلبانه به کار گیرند (یعنی تجربه مرتبط جمع کنند) دست آخر میتوانند خود را در حدی بیابند که اگر به فرض توسط کسی – یا سازمانی – دیده نشدند، برای خودشان کسب و کاری ایجاد کنند.
ولی متاسفانه – در پژوهش و اغلب امور دیگر – آنقدر وقتمان را صرف یافتن راههای میانبر و انجام کارهای سطحی و رفعتکلیفی میکنیم که در نهایت در هیچ چیزی، چیزی درخور نمیشویم و همیشه محتاج و منتقد باقی میمانیم.
هدف از نگارش مبانی و پیشینه – البته از نوع درست آن – فقط مقالهنویسی نیست، هدف این است که چیزی یاد بگیریم، متخصص بشویم، حرفی برای گفتن داشته باشیم و پس از تحصیل دم از بیکاری نزنیم و – بدتر از آن – توقع نداشته باشیم دیگران بیایند و کشفمان کنند. دفاع از پایاننامه و مقالهنویسی – از نوع درست آن – فقط ابزار هستند برای رسیدن به هدفهای بزرگتری که به خاطر آن درس خواندهایم.
درباره اینکه در این میان چه کسی مقصر است هم میتوانیم سه رویکرد در پیش بگیریم:
رویکرد اول: همچنان دنبال مقصر بگردیم و تا موقعی که او پیدا شود و بپذیرد که میخواهد خودش را اصلاح کند منتظر بمانیم. در این صورت نباید از بیکاری و احساس تلف شدن و کشف نشدن گلایه نکنیم.
رویکرد دوم: تا پیدا شدن مقصر، خودمان را توانمند کنیم و سعی کنیم با درستآموزی پژوهش و انجام یک پژوهش مولد و به دردبخور برای خود کسب و کاری ایجاد کنیم.
رویکرد سوم: کلا از تحصیل و پژوهش انصراف دهیم و خودمان را برای کار موردعلاقهمان بسازیم و برای آن همه جوره – زمانی، مالی، عاطفی، روحی – هزینه کنیم. و با خوب عمل کردن در حرفهمان الگو شویم و پاسخی باشیم به نقدهایمان.
اگر بیشتر ما رویکرد دوم و سوم را انتخاب کنیم، به احتمال زیاد و به مرور زمان میتوانیم تغییری مثبت را در بخشهای مختلف پژوهش، صنعت و سازندگی کشور شاهد باشیم.
به امید روزی که با چشیدن طعم انجامِ درستِ کارهایِ درست، دوست نداشته باشیم سراغ کارهای رفعتکلیفی و تقلب برویم 🙂
استناد
نظری، مریم. ۱۳۹۴ (۲۳ دی). مبانی و پیشینه را از پژوهشها حذف کنیم تا تقلب ریشهکن شود! راهحل پت و متی برای حل بحران تقلب علمی در کشور. بازیابی شده از سایت maryamnazari.com
سلام دکتر نظری عزیز
خوشحالم و لذت میبرم از اینکه کسی اینجاست که راه هرگونه بهانه جویی و کج فهمی را با دلیل و منطق و از شاهراه هایی کاملا علمی می بندد.
قصدم به هیچ وجه جسارت به دوستی که برای شما نظر گذاشته بودند نیست. من هم به نوعی دچار تفکر و منطق ایشان بودم اما حدود یک سال قبل.
سه جلسه حضور در کارگاه پژوهش مولد و خواندن مداوم نوشته های شما نگاه کاملا جدید و متفاوتی از فرایند پژوهش در دل و جان من گذاشت و خوشحالم که با لذت و افتخار اعلام کنم من در گروه رویکرد دوم قرار می گیرم با این تفاوت که دیگر حتی دنبال مقصر هم نمیگردم. همیشه بودند آدمهایی که اگر می فهمیدیم دنبال چه می گردیم بی دریغ راهگشا می بودند.
به نظرم فراگیری مبانی پژوهش و البته پژوهش به معنای مولد و ماندگار آن انقلابی عجیب در روح و جان فرد ایجاد می کند، مخصوصا کسانی که از وضعیت پژوهش در کشور دلزده هستند. حتی بدون آن هم اولین و ساده ترین جوابی که ازلزوم بودن فصل دوم پایان نامه به ذهن می رسد پیشگیری از تکرار و دوباره کاری در پژوهشهاست. اکنون با وجود این فصل اما به دلیل اینکه معنا و فلسفه بودنش و نحوه نگارشش را نمیدانیم، به اندازه کافی و حتی بیشتر از اندازه کافی پژوهش به درد نخور و تکراری و غیر ضروری داریم، وای به حال زمانیکه قرار باشد هیچ کاری به سایر پژوهشها نداشته باشیم!!!
خوشحالم از اینکه الان می دانم نه تنها فصل دوم پایان نامه، بلکه هر فصل آن اگر دقیق و درست و بر اساس مبانی و اصول علمی نگاشته شود چه تحولی در هر پژوهش و در نتیجه در کشور رخ خواهد داد.
به همه دوستانی که دچار اینگونه سردرگمیها در حوزه نگارش و فلسفه نوشتن پژوهش هستند توصیه میکنم از مطالب و کارگاههای دکتر نظری عزیز نهایت استفاده را داشته باشند.
در پناه خدا باشید.
در پایان نامه کارشناسی ارشدم به خیال اینکه کار را بلدم و مطالعات کافی کرده ام یک راست رفتم سراغ طراحی پرسشنامه و انجام کار
اما بعدا پیشمان شدم
اینکه به خودت اعتماد کنی و نتیجه کار را بدانی که کار کم فایده یا بی فایده است، اینکه ما دقیقا بخواهیم جواب سوالی را بدانیم که نمی دانیم باعث می شود به دقت بخوانیم که دیگران چه کرده اند و به سوال ما چگونه پاسخ داده اند
اینگونه نوشته هایمان تحلیلی می شود
وقتی پیشاپیش چواب سوال پژوهش را بدانیم که معلوم است، یا پیش داوری داریم، پیشینه زایده ای بیش نیست و صرفا وقت و کاغذ تلف کردن است!
بیان چند باره مکررات!
دکتر نظری باعث شدند که من جرات کنم در حیطه مورد علاقه ام آنجایی که واقعا نمی دانستم و دوست داشتم بدانم پای بگذارم و از اینکه مقالات خوب بخوانم و بدانم چطور آنها را بخوانم که به کارم بیایند برای من خیلی خوب بود
هرچند هنوز هم فکر می کنم باید در این زمینه بیشتر آموخت
ممنون
سلام
سپاس فراوان. بسیار آموختم.
سلام و ادب.اینکه در پژوهش ما نقایصی وجود دارد یک واقعیت غیرقابل انکار است اما خانم دکترنظری عزیز به جای اینکه به قولی صورت مسئله را پاک کند به دنبال راه حل مسئله است.این بزرگوار نه تنها متوسل به حذف و سانسور نشدند بلکه با ابداع پژوهش مولد دریچه تازه ای به دنیای پژوهش گشودند که باعث دلگرمی ما و فانوس راه شدند.صمیمانه قدردانی می نمایم.
سلام استاد نظری ممنونم از نظرات شما، بسیار لذت بردم از توضیحات شما اما استاد نظری باور کن بعضی ها می آیند ۱۰۰ صفحه پیشینه و مبانی نظری می نویسند که چی بشه؟ به جای این که یافته های دیگران را در متن خود تکرار کنیم خودمان به چیز جدید دست یابیم. بنده مخالف مبانی نظری نیستم اما بیش از حد نوشتن ارزشی ندارد دانشجو یا استاد باید از همان ابتدا بداند که اول تز چیه و به کجا خواهد رسید و در فرایند کار چی کار خواهد کرد و این حاصل نمی شود جز تلاش مضاعف، استاد اگر با نوشتن متن من دچار ناراحتی یا دلسرد شدید ازتون طلب بخشش می کنم
با تشکر
شاگرد مکتب خانه
سلام و سپاس از شما.
کاملا با شما موافقم و خیلی هم خوشحال و سپاسگزارم که با طرح این دغدغه کمک کردید تا واقعیت و ریشههای مسئله کهنه سرقت علمی را قدری شخم بزنیم.
واقعیت این است که ما (همه ما از اساتید تا دانشجویان) باید روی مهارت تحلیلیخوانی و تحلیلینویسی کار کنیم و کمی عمیقتر با فلسفه و چرایی خواندن نوشتههای دیگران آشنا شویم تا نوشتن مبانی نظری و پیشینه برای ما و خواننده به کاری آزار دهنده و بیهوده تبدیل نشود که به قول شما آخر بشود تلف کردن درختان.
من در حد توانم دارم تلاش میکنم تا با معرفی و آموزش رویکرد خودتوانمندسازی پژوهشی آموختههایم را با علاقهمندان در میان بگذارم و به حل این بحران کمک کنم. چون واقعا اعتقاد دارم که شروع از خود آسانتر از شروع از دیگران است و باید به کسانی که واقعا میخواهند کمک کرد تا با کسب تواناییهای لازم احساس نتوانستن و دلزدگی نکنند.
چون خواستن بدون توانستن مساویست با نخواستن و دلسردی. و این اتفاقی است که در پایان تقریبا تمام نقدها و آسیبشناسیهایی که بیرون دنبال مقصر میگردند، رخ میدهد. میدانیم مسئلهای وجود دارد، میخواهیم کاری کنیم، اما چون نمیتوانیم ترجیح میدهیم نخواهیم و موضوع را رها کنیم.
با ایجاد تواناییهای موردنیاز در پژوهشگران میتوان خواستن را زنده نگه داشت و آن به فرجامی نیک رساند.
باز هم ممنون از شما بابت طرح مسئله 🙂
با تشکر و سپاس فراوان از خانم دکتر نظری گرامی استاد بزرگوارم
ابتدا سخن خود را با گفته ای از مارک فیشر آغاز می نمایم.هر ایده ای که ما داشته باشیم می تواند شکل ملموس بگیرد.
حالا ایده چگونه پرورش یابد و تبدیل به محصول شود بایستی نگاهی زرف به موضوعی که می خواهیم در آن پژوهش نماییم داشته باشیم. با رویکرد دوم موافقم زیرا بدون داشتن مبانی نظری نمی توان به عمق یک مساله پی برد. پر و بال دادن به ایده هایمان باید بر مبنای یک پایه علمی و محکم که مبتنی بر شواهد است باشد. تجربیات جزئی از کار ما می تواند باشد شاید یک یا دو هفته بتوان مقاله یا پایان نامه نوشت و حتی چاپ کرد. چاپ کردن یک مقاله مهم نیست مهم چاپ کردن مقاله یا هر کار پژوهشی است که خروجی علمی داشته باشد نه اینکه فقط چاپ شود و موجب ارتقای رزومه علمی فرد گردد. با توجه به تجربه ای که در حوزه تخصصی خودم پیدا کرده ام مبانی نظری عمی، تجربه و افزایش توانمندی هایم که با یادگیری خود محوری که self-motivated است بسیار می تواند به افراد در پیش بردن کار پژوهش به آنها کمک نماید. اگر ما سرشار از اطلاعات باشیم اما ندانیم چگونه از انها در زمان و مکان مناسب استفاده نماییم همه اطلاعات بی ارزش می ماند . حذف کردن مبانی پژوهش باعث ریشه کن کردن سرقت علمی نخواهد شد و پاسخگویی به این مساله زمان می طلبد. چون سرقت علمی در همه جوانب وجود دارد یک بخش آن مبانی نظری است. بخش دیگر سرقت علمی اساتید از مقالات دانشجویان و چاپ آن به اسم خودشان است. بخش دوم پایان نامه اگر به بیان مطالعات دیگران بپردازد باعث می شود فرد با مطالعه عمیق بتواند شکاف هایی که در پژوهشها وجود دارد را بیاید و در پی راه حلی برای خلق یک ایده جدید و تبدیل ان به عمل به شیوه ای نو و بکر باشد که منجر به خروجی علمی شود. و فردی می تواند در یک حوزه صاحب نظر باشد که در آن حوزه مطالعه عمیق و حرفی برای گفتن داشته باشد. مبانی نظری، ارتقای توانمندی ها و تجربه بسیار به فرد کمک می کند تا با خلق و پرورش ایده های خود و تبدیل به خروجی علمی تخصص و مهارت خود را به عنوان یک برند علمی و تخصصی در جامعه علمی نشان دهد .
با تشکر و سپاس از طرح این پرسش
با سلام خدمت خانم آل طه و تشکر ویژه جهت نوشتن مطالب باارزش و نکات جالبشان
بنده با نظر شما موافقم من زحمت می کشم شبانه روز مقاله می نویسم وقتی می خواد به ثمر نشیند استاد آن را صاحب می شود بنده مخالف مبانی نظری نیستم مطالعات بیشتر باعث افزایش دانش فرد می شود خوشحال می شوم همه افراد مبانی نظری و پیشینه های موجود را در دنیا بخوانند اما اوردن آن را به اندازه زیاد در پایان نامه مخالفم منم می گم مطالعه نمایند اما یافته های دیگران را در کار خودشان نیاورند
شاید من نتونستم عقیده ام را به خوبی بیان کنم ولی هرگز مخالف مطالعه نیستم فقط با اضافه گویی در متن مخالفم
بازم تشکر می کنم از مطالب با ارزشتان و چیزهایی زیادی از آن آموختم و از همه دوستان تقدیر و تشکر می کنم
سلام و درود بر جويندگان علم و دانايي
خاصه استاد ارجمند خانم دكتر نظري بزرگوار
علاوه بر صحه گذاشتن بر مطالبي كه صدرا و ذيلا آمد، براي دوري از تكرر مطالب توجه به چند نكته حائز اهميت است:
اين گفت و شنود به اين ميماند كه در نگاه اول، با علمي مثل جامعه شناسي گفته شود كه نظر به قتلهايي كه شبانه روز به تعداد انگشتان دو دست در كشور ايران در حال انجام است، قتلها تقصير سازندگان چاقو و وسايل بران است…. آنگاه براي جلوگيري از اين فجايع، لعن و نفرينمان را نثار زمين و زمان كنيم. اگر آنها اين ابزار را نميساختند اصلا قتلي صورت نميگرفت. در حالي كه منافع مفيد اين وسيله ناديده گرفته شده و حتي هنر انساني و زيباييدوستي را كه ميتوانست در تراش قلم خطاط ظهور كند، تبلور زيبايي اثر و نقشي ماندگار را پنهان كرده است. بيآنكه علل و عوامل آن را شناسايي كنيم و در صدد رفع آنها باشيم و با حذف علل هر هنجاري، ضمن داشتن مبنا و راهكار خاص به بهبود شرايط آن كمك كنيم، سريع به قضاوت و اجراي احكام پرداختهايم.
واقعيت اين است كه اخلاق در عرصهها و بعضا اصناف مختلف جامعه از اوج عمل به حضيض ناداني سر فرود آورده است. اگر اخلاق پژوهش و ساير اخلاقهاي حرفهاي همانند اخلاق طبابت، اخلاق صنعتگر، اخلاق معلم و دانشآموز و….خمير مايه تربيت و فرهنگي ميشد، هيچگاه ارزشهاي انساني تا اين حد به فرودستي نميرسيدند… بگذريم كه خادمين اين حرفهها هميشه خالصانه و عاشقانه و بينام و نشان مشغول بودهاند… كه سخن در اين باره بسيار است.
كوته سخن اين كه پيشينه نظري، ضرورت براي همگان است. نه فقط نويسنده كه خواننده نيز بايد پلههاي آگاهي را براي همدلي و دانايي به خوبي زير دست و پاي نگاه خود حس كند، حذف اين بخش نه تنها آدمي و دانش او را به اوج معرفت نميرساند كه خود مصداقي است از بياخلاقي….
اميد كه پژوهشهاي ما طريقي باشد براي پاسداشت و تكريم حرمتها حتي كرامت علم و دانش.
با سلام و وقت بخیر
گردآوری و تحلیل پیشینه در مواقعی که با موضوع خاص و جدیدی روبرو می شویم بسیار سخت خواهد بود. خصوصا زمانی که شما با یک مبحثی، مساله ای یاخلائی مواجه میشوید و تحلیل آن که با کدم مباحث و پیشنیههای موجود میتوان برطرف نمود بسیار سخت است.
موضوع دیگر برای من با توجه به تجربهام در پایان نامه دوره ارشد، موضوعاتی است که با رشتههای دیگر مثل کامپیوتر اشتراک دارد. پس درک آنها و جدا کردن بخشی که بتوان پازل خودت را تکمیل کنی سخت و گاهی باتردید همراه است.
در نهایت بابت موضوع مطرح شده سپاس گزارم.
سلام و سپاس از بازخورد شما.
دلیل اینکه نمیتوانیم مبانی و پیشینه مرتبط – دور و نزدیک و دقیق – پژوهش خود را بیابیم میتواند دو چیز باشد:
۱- ضعف در جایگاهیابی موضوعی و روششناختی دقیق موضوع موردمطالعه
۲- ضعف در دانش موضوعی درباره ابعاد موضوع و در نتیجه جستجوی سطحی منابع
در این باره توضیحاتی در این نوشته آمده است. 🙂
درود، اول اینکه این بحث کاملا مربوط به اخلاق پژوهش و کیان است که خواهش می کنم کیان را هم از در افشانیهایتان بهرمند فرمایید.
همچنین درباره تردید دانشجویان و پژوهشگران درباره اهمیت پیشینه، خیلی برایم عجیب بود. چطور میتوان بدون پیشینه به شکافهای دانش پی برد؟ راههای رفته را کشف کرد و نوآوری داشت؟
البته این ناآگاهی باز هم به آموزش مشکلدار ما بر میگردد. یادم هست اوایل که کار خود را به عنوان پژوهشگر شروع کرده بودم از فردی پرسیدم پیشینه چیست؟ گفت ببین اصلا کاری نداره، چند تا چکیده را کپی کن و دنبال هم بگذار. هر چه بیشتر بشود، پیشینه بهتری خواهد داشت. ایشان البته الان استاد دانشگاه هستند!!
سلام و درود فراوان خدمت خانم عزیزی
هیچ کس منکر مبانی نظری و پیشینه پژوهش نیست مگر وحی شده که مبانی نظری و پیشینه را در کار علمی بیاری اونم در حد وفور، هدف ما مطالعات وافر مبانی نظری و پیشینه های موجود اطراف ماست مخصوصا روش پژوهش آن هاست که بسیار مهم است ما منکر آوردن نتایج دیگران در کار خود است تا می توانی پیشینه های اروپا، امریکا، اسیا خلاصله کل دنیا را بخوان و روش جدیدی خلق کنی روحش شاد یادش گرامی زنده یاد دکتر عباس حری که یک نظریه پرداز ایران بود من میگم مثل دکتر عباس حری بشیم نه این که یافته های دیگران را تکرار کنیم ما پیشینه را بی ارزش قلمداد نمی کنیم بلکه از پیشینه استفاده کنیم اثری نو خلق کنیم ما در آن حد نیستیم که بگیم پیشینه بی ارزش است تلاش ما استفاده مضاعف از مبانی نظری و پیشینه جهت ابداع روش جدید است مطالعه کنید ولو آن را عینا تکرار نکنید
بازم از نظرات ارزشمندانه دوستان بی نهایت تقدیر و تشکر می کنم
به عقیده من: سخت ترین کار این است که منطقی رفتار کنی در حالی که احساسات داره خفه ات می کند
ریشه انسانها ، فهم آنهاست
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود ،
که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدن نیرو ،
سقوط و افتادن سنگ طبیعی است!
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن ؛
که چطور از زیر خاک ها
و سنگ ها سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند و سربلند می شود .
هر فردی به اندازه این گیاه کوچک ،
ریشه داشته باشد ،
از زیر خاک و سنگ ،
از زیر عادت و غریزه !
و از زیر حرف ها و هوس ها ،
سر بیرون می آورد و با قلبی از عشق افتخار می آفریند .
ریشه ما ، همان ” فهم ” ما است
سلام دوستان. سپاس از بازخوردهای ارزشمند و دغدغهمندیتان درباره انجام درست پژوهش.
به نظر میرسد همه ما درباره یک چیز توافق داریم و آن هم اینکه پژوهش بدون مبانی و پیشینه – البته از نوع درست آن – معنا ندارند. و دوست گرامی آقای حسن هم که طرح مسئله کردند ظاهرا نظرشان بر همین بوده.
ضمن سپاس مجدد از ایشان بابت طرح موضوع، حالا که همه ما یک دغدغه داریم و آن هم مطالعه و بهرهبرداری درست از متون و یافتههای پژوهشهای پیشین در پژوهشهایمان است و نه کپیبرداری صرف آنها، و اغلب دوستان هم با رویکرد دوم – خودتوانمندسازی – موافق هستند پیشنهاد میکنم تلاش کنیم با فراگیری و تمرین خواندن و نوشتن تحلیلی مبانی و پیشینه، الگوهای خوبی در موضوعهای مختلف تولید کنیم و با به اشتراکگذاری آنها به کسانی که میخواهند از حلقه بسته پژوهشهای رفعتکلیفی و کپی-پیست بیرون بیایند کمک کنیم.
به سهم خودم تلاش کردهام آموزههایی در این زمینه منتشر کنم که جامعترین آن مقاله «گسست دانشی …» است. دوستان زیادی محبت داشتهاند و بازخوردهای مثبتشان را درباره مفید بودن این مقاله برای نگارش بخش مبانی و پیشینه پژوهششان – شفاها و از طریق ایمیل – بیان کردهاند. در همین جا از همه این عزیزان دعوت میکنم بخشهایی از کار خود را برای به اشتراکگذاری ارسال بفرمایند تا با ذکر منبع در اختیار علاقهمندان قرار دهیم.
همچنان بر این باورم که همه ما دوست داریم پژوهش (و هر کار دیگری را) را درست انجام دهیم اما چون نمیدانیم چطوری میرویم سراغ راههای میانبر و کارهای رفعتکلیفی. اگر توانستن کنار خواستن قرار گیرد مشکل تا حد زیادی حل میشود. و این نیازمند حرکت جمعی تک تک ما به سمت خودتوانمندسازیست. با چنین حرکتهایی به مرور استاندارد پژوهشها ارتقا مییابد و توقع پژوهشگران و ارزیابان پژوهش از پژوهشها تغییر میکند و این همان چیزی است که تغییری بزرگتر را فراخواهد خواند: تغییر در سیاستگذاریهای علم و متر اندازهگیری کیفیت پژوهشها و متر ارزیابی عملکرد پژوهشگران (اعم از اساتید و دانشجویان).
باز هم سپاس بابت همراهیتان 🙂
متني بسيار زيبا،از مرحوم استاد محمد بهمن بيگي، بنیانگذار آموزش عشایری ایران:
آری از پشت کوه آمده ام
چه مي دانستم اينور کوه بايد
براي ثروت، حرام خورد
براي عشق، خيانت کرد
براي خوب ديده شدن، ديگري را بد نشان داد
وبراي به عرش رسيدن، بايد ديگري را به فرش کشاند
وقتي هم با تمام سادگي دليلش را مي پرسم ، مي گويند:
“از پشت کوه آمده ای!”
ترجيح مي دهم به پشت کوه برگردم وتنها دغدغه ام سالم بازگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا اينکه اينور کوه باشم و گرگ وار انسانیت را بدرم !
بسیار زیبا! پیشنهاد ایشان رویکرد سوم است؛ رویکرد انسانهای آزاده، مصمم و جسور 🙂
سلام خانم دکتر نظری عزیز و گرامی،
نظرات بالا را که به دنبال نظر شما در پاسخ به گله مندی دوست عزیزی از نوشتن پیشینه بود خواندم و لذت بردم. همونطور که شما هم به خوبی و زیبایی موضوع را حلاجی کردید، و خانم عزیزی هم به درستی گفتند، مشکل دوستان ما ریشه در آموزشهای ناقص و گاه بی پایه دارد. بعضی از دوستان ما اصلاً با علت و فلسفه پیشینه نوشتن آشنا نشده اند و آن را صرفا به عنوان سیاه مشقی می بینند که باید فصل دوم رساله را پرکند و حداکثر بگوید دیگران در باره موضوع ما چه کار کرده اند. در صورتی که می دانیم که این نیست. اصل قضیه این است که پیشینه آینه تمام نمای مرحله اول پژوهش باشد که همان مطالعات اولیه است در پی یافتن مسئله (البته اگر آنطور که می بایست، مسئله ای نداشته باشیم که ما را وادار به تحقیق کرده باشد!) و موضوع و خلائی که وجود دارد. و اینکه همانطور که شما هم به خوبی بیان کردید، نهایتاً شرح پیشینه باید خواننده را برساند به خلاء یا خلائهایی که وجود دارد که باید پر شوند.
خانم دکتر به خاطر تعصب علمی و احساس مسئولیتی که در قبال دوستان جوانتر دارید به شما صمیمانه تبریک میگم. از اینکه دوست و همکاری چنین دارم به خودم می بالم و توفیقات بیش ار پیش شما را از خداوند متعال خواستارم.
سلام بر استاد عزیز و نازنینم. از اینکه وقت میگذارید و به سایت من سر میزنید صمیمانه سپاسگزارم 🙂
با افتخار – شاگرد همیشگی شما هستم 🙂
سلام و عرض ادب خدمت خانم دکتر نظری
وقتی گفتم فصل دوم تز ازپایان نامه حذف شود همه به جهل من از مبانی نظری اشاره کردند که تو از فلسفه مبانی نظر هیچ اطلاعی نداری در حالیکه نظر بنده نوشتن آن در پایان نامه بود مبانی نظری را بخوانند اما دیگر در تز نباشد همه برام یوجین گارفیلد شدند گفتند بیایید مسابقه بدیم ببینیم کی چقدر می نویسه؟ وقتی سرباز بودم فرمانده ما گفت؟ هیچ وقت فیل آدم را نیش نمی زند این مگس است که آدم را نیش می زند به عینه دیدم که افراد تحصیل کرده و درد کشیده نظرات و پیشنهادات جالبی ارائه کرده بودند ولی بعضی از افراد فقط دنبال سوژه بودندو بس، حذف پایان نامه هیچ دردی را دوا نمی کند و باید برای ان چاره ای اندیشید اگر تعداد پذیرش دانشجو در دانشگاه ها کم باشد بهتر می توان به کیفیت پژوهش پرداخت الان استاد وفت برای دانشجو ندارد که تزی را که با او برداشته است راهنمایی کند مشکلات زیاد هستند اما می شود همه انها را از بین برد باید کاری کنیم که جایگاه دانشجو و پژوهش به حالت خودش برگردد نه این که بیاییم دانشجو را با حدف پایان نامه بدبخت کنیم تمام هستی من از نوشتن پایان نامه است چون نوشتن باعث افزایش دانش در فرد می شود تحقیق و پژوهش است که دانشجو را پخته می کند حتی اگر سطر به سطر آن بی ارزش باشد به مرور زمان خیلی چیزها می آموزد و خود را در حیطه موضوعی خودش خبره می سازد
با تشکر از استاد دلسوز و مهربان
سپاس مجدد از شما بابت طرح موضوع. من هم با شما موافقم 🙂
سلامی گرم خدمت استاد دلسوز و دوستان عزیز
به نظرتون چرا رشته ما را بعضی افراد بی ارزش قلمداد می کنند؟ مخصوصا افرادی که در رشته خودشان کاری پیدا نکردن و اومدن تو کتابخانه بزرگ جای مهمی را اشغال کردن در حالیکه هیچ صنمی با رشته ما ندارن
سلام و سپاس بابت طرح این پرسش. به دلیل متفاوت بودن موضوع پرسش با این نوشته و طولانی شدن پاسخم، آن را در نوشته مجزایی منتشر کردم تا بتوانیم از دیدگاههای دوستان هم بهرهمند شویم.
سپاس مجدد 🙂
آن بزرگوار، پرسشی درباره پیشینه به میان آورده که نیازمند پاسخ است.
این که پیشینه چه کارکردی دارد، به سادگی در کتابهای مرتبط می توان یافت. گلایه های بزرگوارانی که آن را کم سود دانسته اند، مربوط به پیشینه نیست، بلکه به آن کسی است که درس پژوهش می دهد که نتوانسته به خوبی جایگاه آن را برای دانشجو تبیین کند.
افزون نوشتن بر آنچه که در کتابها آمده است، شایسته نیست.
نگاه یک داور به کار پژوهشی را بیافزایم:
نگاهی به پیشینه بیانگر آن است که پژوهشگر تا چه اندازه بر جستار پژوهش اشراف و آگاهی دارد. تا چه اندازه دانش پیشینیان را فهمیده ، در اندیشه اش سامان دهی کرده و چگونه توانسته پایه ها و زیربنای پژوهش خود را استوار سازد. خواه در این اندیشه باشد که بخواهد جستاری را به آزمون بگذارد، یا طرح نو در اندازد.
سلام و سپاس از توضیح شما 🙂
سلام بر همه عزیزان و بخصوص خانم دکتر نظری
طرح سوال و پرسش باعث می شود آنچه که نمی دانیم بدانیم و اساس تحقیق هم پرسش است
با سوالی که در مورد مبانی نظری و پیشینه بیان شد مطالبی بیان شد که علت اینکه در فصل دوم چرا باید مبانی نظری باشد به صورت مبسوط بیان شد و ما باید از سوال کننده بسیار ممنون باشیم که مجهولات ما را تبدیل به معلوم کرد یعنی آنچه که نمی دانستیم به دانش تبدیل شد
وتشکر از همه عزیزان و همچنین توضیح کامل و عالی خانم دکترنظری
پیشنهاد می شود اهمیت و مهم بودن فصل اول و فصل سوم و فصل چهارم و فصل پنجم را به بحث بگذاریم و ببینیم که نظر عزیزان چیست ؟و با شرح آن و گفتگو در مورد آن بهتر یاد خواهیم گرفت
تشکر رضایی
سپاس از بازخورد شما