عاشق این جمله ابراهام مازلو هستم:
کاری که انجام دادنش ارزشی ندارد، خوب انجام دادنش هم ارزشی ندارد.
یا به قول صائب تبریزی:
خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج
چون دقیقا حکایت پژوهشهای رفعتکلیفی است که اغلب اساتید و دانشجویان فکر میکنند با:
- بزرگتر کردن جامعه پژوهش،
- افزایش تعداد متغیرها و فرضیهها،
- افزودن عبارت “ارائه مدل و نظریه” در عنوان،
- اضافه کردن بخش کمی به فاز میدانی پژوهش،
- تغییر رویکرد از کمی به کیفی یا به آمیخته،
- و …
تغییری در خروجی پژوهششان رخ میدهد و دردی را دوا میکنند.
نه تنها چیز دندانگیر و افتخارآفرینی از این پژوهشها بیرون نمیآید
که سالها وقت، انرژی و پول میلیونها نفر را میبلعند
و در نهایت هم چیزی جز مدرک، نمره و ارتقا به دستشان نمیدهند.
البته اگر به سلامت از دستاندازهای تصویب، دفاع، اکسپت، ترفیع و … عبور کنند
و حس و حالی برای ادامه راه برایشان باقی مانده باشد!
با یک حساب سرانگشتی، خوب که حساب کنیم وقت، انرژی و هزینهای که انجام رفعتکلیفی و انجام درست یک کار از ما میگیرند
تقریبا مساوی است
اما پاداش و بازگشت سرمایهای که انجام درست یک کار دارد
به هیچ وجه با انجام رفعتکلیفی آن قابل مقایسه نیست.
پاداش اول: حس رضایت از خود؛ اینکه با افتخار بگویی: “این من بودم” و همه جا بتوانی با افتخار دربارهاش حرف بزنی و تاثیرگذاریت را حس کنی.
پاداش دوم: داشتن یک سرمایه ماندگار که تا پایان عمر سود ثابت و البته تصاعدی خلق میکند: دانش، مهارت و تجربهای به دست آمده از انجام درست کاری که اگر اراده کنی میتوانی به شکلهای مختلف از آن درآمد بسازی و هیچکس نمیتواند آن را از شما بگیرد.
پاداش سوم: قرار گرفتن در مسیر رشد و پیشرفت؛ چون قدم اول را درست برداشتی و پی کار را قوی و اصولی بنا کردی، ادامه راه برایت هیجانانگیز و آسان میشود. هر قدر و تا هر جا بخواهی میتوانی دستاوردهایت را بازآفرینی کنی، رشد دهی و زندگی ایدهآلت را بسازی.
اینها آهانها و تجربههای من از تحصیل، کار و پژوهش در ایران و بیرون ایران هستند:
چه به عنوان دانشجو، چه به عنوان عضو هیئت علمی و چه به عنوان فریلنسر.
یکی از این تجربهها که برای من پاداشهای زیادی داشته، تجربهام از پژوهش است
و اتفاقی که اکتبر ۲۰۰۴ کل ذهنیت و توانایی من درباره پژوهش را زیر سوال برد و شد یکی از نقاط عطف زندگیام.
چون این اتفاق زمانی رخ داد که کارنامه علمی پروپیمانهای داشتم و فکر میکردم خیلی بلدم!
اما یک پرسش ساده تمام خودباوریام درباره پژوهش را به هم ریخت و “البته” پاداش ماندگاری به من داد:
تولد پژوهش مولد و راهاندازی آکادمی کیمیاگران پژوهش : )
قصهاش را در این ویدئو تعریف کردم: